وقتی قلبها سوی حرم پرواز کرد
به گزارش پایگاه خبری حرف رک، به نقل از ارومtv، باید تا قبل از ساعت اداری خودم را به محلی میرساندم شلوغی و ترافیک سر ظهر هم همیشه یک معضل اساسی است و خستگی را بر تن و جان آدم میگذارد از محل کارم مرخصی گرفتم تا به کارهای اداری برسم هرچند که باز نتوانستم کارم را به اتمام برسانم و وقت اداری تمام شده بود و خستگی و کلافگی بیشتر عذابآور بود به سمت خانه مسیرم را طی میکردم که صدای تلفنم به صدا درآمد پیامی از رئیس دریافت کردم مأموریت پیدا کردم برای تهیه گزارش از بیمارستان عارفیان اما جنس این گزارش فرق میکرد.
در دهه کرامت قرار داریم و آرزوی سفر به حرم یار شاید هر روز بیش از 10 بار فیلم و عکس حرم مطهر را میدیدم و دلتنگی امانم نمیداد، همیشه برای دیدار یار دلوجان را پرواز میدادم این بار یار خبر از دلتنگی ما داشت، بیمنت به سراغمان آمده است.
مسیرم را از سمت خانه بهطرف بیمارستان تغییر دادم گویا بال پروازی داشته باشم به سمت حرم یار مشتاقانه پرواز کردم. یار ما تاج سر کشورمان نمایندگان خود را روانه استان کرده است.
خادمان امام رضا که شامل دو گروه بودند به مدت یک ماه میهمان استان ما هستند. دل در دلم نبود من زائری هستم که مشتاقانه به سمتش دل جان را پرواز میدهد.
وارد بیمارستان عارفیان شدم عطر حرم به مشام میرسید بیاختیار ایستادم چشمانم را بستم حضور یار را میشد حس کرد.
هر طرف را که نگاه میکردم چشمان اشک آلودی بود که بی اختیار از چشمان اطرافیان جاری میشد اینجا کسی از جاری شد اشک ابایی نداشت چه پزشک باشد، چه پرستار و چه بیماردل به دل یار سپرده بودند بوسه بر پرچم سبز حرم میزدند.
السلام علیک یا علی ابن موسیالرضا بود که در فضای سالن نجوا میشد اشکها و بود نجواهای یا امام رضا یا امام رئوف انگار که شوکه شدهاند میهمان ناخواندهای که در خانه را زده است و سفره کرامت خود را بازکرده و اینبار این مهمان است که از میزبان پذیرای میکند.
کرامات امام رئوف که تمامی ندارد خادمان امام رضا با تمام صبر و حوصله و صعه صدر تکبهتک اتاقها و بخشهای بستری را گشتند و پرچم حرم را به امید شفابخشی و طلب حاجت در بین بیماران میبردند تا زیارتی کرده و دلی را به آرامش برسانند.
چهرها را میدیدم پیر و جوان، زن و مرد هر کدام محو تماشای پرچم یار بودند و زیر لب حرفها زمزمه میکردند گویا که با یار خود سخنها داشتند. این بار یار است که به دیدار ما آماده است بستهای بهعنوان تبرک بین بیماران و همراهان توزیع میشود هرکسی که بسته خود را دریافت میکرد بوسهای بر آن میزد و سرمهای چشمانشان میکردند.
به سمت بیماری رفتم و از حال و هوایش پرسیدم اینکه آیا انتظار چنین ملاقاتکنندهای داشتند، در زمان ملاقات امام رئوف به ملاقاتش بیاید؟ اشک از چشمانش جاری شد بغض گلویش یارای صحبتکردن را نداد گریست و گریست، میگفت هرچه دارم از امام رئوف دارم صدای گریهاش بیشتر شد طوری که خادمان حرم را بهطرف بیمار بازگشتند.
شروع به تعریفکردن خاطرهای کرد، امام رضا مرا از مرگ نجات داد در فکر این بودم که شاید بیماری او شفا پیدا کرده باشد؛ اما نه از دوران خدمت خود در منطقه مرزی سردشت و سختی کارش تعریف کرد و میگفت در آن زمان مدتی بود که خانوادهاش را ندیده است و گویا متحمل سختی فراوانی بوده و از شدت سختی زیاد، کارش به خودکشی کشیده شده بود.
او ادامه داد یک روزی تصمیم به خودکشی گرفتم با خانواده خود تماس گرفتم گفتم شاید دیگر نتوانم بیایم شماها را دوباره ببینم. تماس خود را قطع کردم و بساط خودکشی را آماده کرده بودم، ماشه تفنگ را سمت خودم گرفتم و آماده شلیک بودم. یکلحظه دیدم سربازی دواندوان به سمتم میآید گویا خدا ناجی برای نجات جانم فرستاده باشد این ناجی از سمت امام خوبیها و امام رضا بود گویا سرباز را فرستاده بود تا مانع این کار شود سرباز به سمتم آمد حامی خبری برایم بودم که اصلاً چنین چیزی امکان نداشت بین هزار و ۵۰۰ نفر نام من برای سفر مشهد انتخاب شده بود.
چه میتوانستم بگویم یار مرا دعوت کرده است به همراه مادر و همسرم راهی دیدار یار شدیم بعد از بازگشت از سفر انگار امام دست اجابت بر دعاهایمان کشیده باشد همه کارها را درست کرده باشد محل خدمتم هم تغییر کرد و آرامش به خانه و کاشانه و زندگیام بازگشت. الان هر چه دارم از کرامت امام بزرگ است. با تعریفکردن این خاطره اینبار صدای گریههای خادمان بود که به صدا درآمد یا امام رضا گویا از اتاق خارجشدن و به سمت اتاق بیمار دیگر رفتند.
در حال تهیه گزارش بودم که خادمی مرا صدا زد خانم خبرنگار این هم تبرکی برای شما دیگر نتوانستم بغضم را نگهدارم بغضم ترکید «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد» تبرکی را سرمه چشمان کردم اینجا بدون اینکه خجالت بکشی اشکت جاری میشد. هر کسی با هر دردی که داشت به سمت پرچم و خادمان امام رضا متوسل میشد. مردمان ما چه خوشبخت هستند که تو را دارند.
شیون و گریه بانویی مرا متوجه خود میکند عمه به فدای تو یا امام رضا بچه برادرم را شفا بده با این نجوا و نالهها دلم روانه صحرای کربلا شد و به یاد دردانه امام حسین و حضرت زینب افتادم چهها که نکشید حضرت زینب اشکها بود همچون سیلی که در اینجا روانه میشد مگر میشود امام ما پاسخ این دلهای شکسته را ندهد. چه میکنند این اهلبیت… اینجا دلها آماده پرواز است امام رئوف خان نعمت خود را گسترده است آماده است برای بندهنوازی.
انتهای پیام/