وصیتنامه «شهید سیف علیعباس پور بالستانی»
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «حرفرک» «شهید سیف علیعباس پور بالستانی» سوم بهمن ۱۳۴، در خانواده مومن و مذهبی ارومیه فرزندی پاکچشم به پهنه گیتی گشود. نامش را سیف علی نهادند.
وی دوران تحصیلات ابتدائی و راهنمایی را در ارومیه گذراند. وی دارای اخلاق پسندیده و ملایمی داشت و آرامش درونی عجیبی بر روحش حاکم بود. شیفته تعالیم انسانساز اسلام بود بهطوریکه از هشت سالگی نماز میخواند و روزه ماه رمضان میگرفت.
پس از طی این دوران، با تجلی انقلاب اسلامی مواجه شد. فطرت پاکش او را به سوی انقلاب اسلامی سوق میداد. او از رژیم ستمشاهی متنفر بود و بارها میگفت: من از همان نوجوانی با این رژیم مخالف بودم، زیرا در خواب دیده بودم که ظلم و ستم این رژیم به پایان خواهد رسید و به دست ملت غیرتمند ایران سرنگون خواهد شد. سال 1361 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد.
پس از پیروزی انقلاب، هیجانانگیزترین مرحله زندگی سیف علی آغاز شد، که نمایانگر سیر تکامل فکری و جهتگیری وی بود. لذا پیش از درس و مدرسه به انقلاب میاندیشید و به همین خاطر به خدمت ارتش جمهوری اسلامی درآمد. تا پرچم خونین اسلام را برافراشته بماند.
بهعنوان گروهبان دوم ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و سوم بهمن 1362، در محور مهاباد- سردشت هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سوی ملکوت و ملکوتیان پروازی جاودانه آغاز کرد و به فیض شهادت نائل آمد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
نامه «شهید سیف علی عباس پور بالستانی» خطاب به مادرش را با هم میخوانید:
بسم رب الشهداء والصدیقین
شهید نظر میکند به وجه ا…«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل ا… امواتا بل احیاء و لکن لاتشعرون»
«نگویید به کسی که که کشته میشود در راه خدا مردگانند بلکه زنده اند ولیکن شما درک نمیکنید.»
با سلام و درود به محضر آقا امامزمانان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام به شهدای به خون خفته دشت کربلا و به خصوص شهدای کردستان که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند.
اول به مادر عزیزم و اهل خانوادهام سلام عرض میکنم و از خداوند آرزوی سلامتی خانواده ام را میکنم. من از همان زمان نوجوانی با این رژیم مخالف بودم، زیرا که در خواب دیده بودم که این رژیم ظلم و ستم به پایان میرسد و به دست ملت غیورپرور ایران سرنگون خواهد شد. من خداوند بزرگ را که همة مردم و زمین و آسمان را آفریده شکر میکنم که این ملت همیشه در صحنه ایران زودتر آگاهی پیدا کردند و خودشان با دستهایشان این انقلاب را به پیروزی رساندند. مادر جان، از تو خواهشی دارم و میخواهم که این خواهش مرا جامة عمل بپوشانی. خواهشم این است که من فرزند دوم خود را ندیده ام و از تو میخواهم که چه پسر باشد و چه دختر او را در مسیر انقلاب قرار دهی و به او و پسرم مهدی بفهمانی که پدرشان در چه راهی شهید شده است. و اما مهدی فرزند عزیزم و نور عینم، میدانم که وقتی بزرگ شوی، نمیگذاری که خون من به هدر برود و نمیگذاری که خائنین پای خود را روی خون من بگذارند. و اما مادرم، امیدوارم که بعد از شهادت من افتخار کنی و به دیدار خانوادههای شهدا بروی و به دلهایشان تسکین دهی.
والسلام علی من التبع الهدی
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی (عج)، حتی کنار مهدی (عج) خمینی را نگهدار
استوار دوم سیفعلی عباسپور
1362/10/20
منبع: اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی