» تازه های خبر » وصیت‌نامه «شهید سیف علی‌عباس پور بالستانی»
تازه های خبر

وصیت‌نامه «شهید سیف علی‌عباس پور بالستانی»

فروردین ۳۱, ۱۴۰۳۰:۰۵ ق٫ظ 70

« شهید سیف علی عباس پور» در وصیت‌نامه خود نوشته است: من از همان نوجواني با اين رژيم مخالف بودم، زيرا در خواب ديده بودم كه ظلم و ستم اين رژيم به پايان خواهد رسيد و به دست ملت غيرتمند ايران سرنگون خواهد شد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «حرف‌رک» «شهید سیف علی‌عباس پور بالستانی» سوم بهمن ۱۳۴، در خانواده مومن و مذهبی ارومیه فرزندی پاک‌چشم به پهنه گیتی گشود. نامش را سیف علی نهادند.

وی دوران تحصیلات ابتدائی و راهنمایی را در ارومیه گذراند. وی دارای اخلاق پسندیده و ملایمی داشت و آرامش درونی عجیبی بر روحش حاکم بود. شیفته تعالیم انسان‌ساز اسلام بود به‌طوری‌که از هشت سالگی نماز می‎خواند و روزه ماه رمضان می‎‌گرفت.

پس از طی این دوران، با تجلی انقلاب اسلامی مواجه شد. فطرت پاکش او را به سوی انقلاب اسلامی سوق می‎داد. او از رژیم ستم‌شاهی متنفر بود و بارها می‎گفت: من از همان نوجوانی با این رژیم مخالف بودم، زیرا در خواب دیده بودم که ظلم و ستم این رژیم به پایان خواهد رسید و به دست ملت غیرتمند ایران سرنگون خواهد شد. سال 1361 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد.
پس از پیروزی انقلاب، هیجان‌انگیزترین مرحله زندگی سیف علی آغاز شد، که نمایانگر سیر تکامل فکری و جهت‎گیری وی بود. لذا پیش از درس و مدرسه به انقلاب می‎اندیشید و به همین خاطر به خدمت ارتش جمهوری اسلامی درآمد. تا پرچم خونین اسلام را برافراشته بماند.
به‌عنوان گروهبان دوم ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و سوم بهمن 1362، در محور مهاباد- سردشت هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سوی ملکوت و ملکوتیان پروازی جاودانه آغاز کرد و به فیض شهادت نائل آمد.
روحش شاد و یادش گرامی باد

نامه «شهید سیف علی عباس پور بالستانی» خطاب به مادرش را با هم می‌خوانید:
بسم رب الشهداء والصدیقین
شهید نظر می‌کند به وجه ا…«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل ا… امواتا بل احیاء و لکن لاتشعرون»
«نگویید به کسی که که کشته می‌شود در راه خدا مردگانند بلکه زنده اند ولیکن شما درک نمی‌کنید.»

با سلام و درود به محضر آقا امام‌زمانان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام به شهدای به خون خفته دشت کربلا و به خصوص شهدای کردستان که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند.
اول به مادر عزیزم و اهل خانواده‌ام سلام عرض می‌کنم و از خداوند آرزوی سلامتی خانواده ام را می‌کنم. من از همان زمان نوجوانی با این رژیم مخالف بودم، زیرا که در خواب دیده بودم که این رژیم ظلم و ستم به پایان می‌رسد و به دست ملت غیورپرور ایران سرنگون خواهد شد. من خداوند بزرگ را که همة مردم و زمین و آسمان را آفریده شکر می‌کنم که این ملت همیشه در صحنه ایران زودتر آگاهی پیدا کردند و خودشان با دست‌هایشان این انقلاب را به پیروزی رساندند. مادر جان، از تو خواهشی دارم و می‌خواهم که این خواهش مرا جامة عمل بپوشانی. خواهشم این است که من فرزند دوم خود را ندیده ام و از تو می‌خواهم که چه پسر باشد و چه دختر او را در مسیر انقلاب قرار دهی و به او و پسرم مهدی بفهمانی که پدرشان در چه راهی شهید شده است. و اما مهدی فرزند عزیزم و نور عینم، می‌دانم که وقتی بزرگ شوی، نمی‌گذاری که خون من به هدر برود و نمی‌گذاری که خائنین پای خود را روی خون من بگذارند. و اما مادرم، امیدوارم که بعد از شهادت من افتخار کنی و به دیدار خانواده‌های شهدا بروی و به دل‌هایشان تسکین دهی.
والسلام علی من التبع الهدی
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی (عج)، حتی کنار مهدی (عج) خمینی را نگهدار
استوار دوم سیفعلی عباسپور
1362/10/20
منبع: اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×