وصیتنامه«شهيد ولي تاك»
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «حرفرک» «شهید ولی تاک» دهم تیر 1339، در روستای قهرمانلوی تابعه شهرستان ارومیه در خانوادهای مؤمن و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در آغوش پر مهر و محبت پدر و مادر سپری کرد و تا پایان دوره متوسطه درس خواند، از جمله افراد نادری بود که در جامعه بیشتر موردتوجه واقع میشد، در وجودش اخلاصی ناب و بخصوصی وجود داشت و با افکار منحصر به فردش که از استعدادهای خدادادی سرچشمه میگرفت، همگان را به تعجب وامیداشت.
با شروع انقلاب اسلامی «ولی تاک» روحیه تازهای یافت. او که استقرار حکومت اسلامی را یقین میدانست، امید و آرزوهایش به بار نشست و بیشازپیش خود را برای خدمت به اسلام و انقلاب آماده کرد، از همان اوایل انقلاب داوطلبانه و عاشقانه در تبلیغ اهداف انقلاب اسلامی قدم پیش گذاشت و بعد از پیروزی انقلاب نیز به عضویت سپاه پاسداران درآمد و همراه و همگام با برادران سپاهی مشغول مقابله با ضد انقلابیون دستنشانده رژیم طاغوتی شد.
آنچه در ادامه میخوانید، فرازهایی از وصیتنامه «شهید ولی تاک» است:
«با سلام به امامزمان (عج) و نایب برحقش امام امت خمینی بتشکن و با سلام به کفر ستیزان جبهههای نبرد حق علیه باطل و با سلام به شهدای گلگونکفن انقلاب اسلامی و فاتحین بهشت با بهاء و با سلام به دلیران مقاوم و صبور و متعهد این دیار از اسلام عزیز و با سلام به مادران و خواهران شهدا… پروردگارا از این که این فرصت را به بنده گنهکارت عطا فرمودی، تا چند جمله از خود وصیتی کرده باشم، تو را شاکر و سپاسگزارم. بارالها، اکنون که به دیدار برادران و نبرد با دشمن صهیونیستی عازم جبهههای نور هستم، نمیدانم چرا از یک سو بسیار شاد و سبک هستم و از سویی دیگر غمگین و سنگین؟ پروردگارا تو خودآگاهی این جبههها مکتب انسان سازیست و مساجد است و مخازن عشق و عرفان. این بنده گناهکار با کوله بار سنگین و شرمنده پا به این مکاتب و مساجد مینهم و از تو عاجزانه میخواهم این بنده ناقابل را قبول فرما.
بارالها به سبب معصیتها و نافرمانیها که کردهام، زبانم بسته است. قلبم تیره و کدر، چشمانم کور و دستانم افتاده. نمیدانم با کدامین قدرت دست به درگاهت باز کنم؟ پروردگارا تو را به عظمتت سوگند میدهم این بنده ناشایست را امتحان کن و به اسلام عزیز واگذار، تا باشد که نقاب سیاه از سیمای شرمناکم برچیده شود. (آمین یا رب العالمین)
اما سخنی چند با خانواده خود داشته باشم. والدین مؤمن و متعهد از اینکه در خصوص بنده تلاش نموده اید، سپاسگزارم. خداوند به شما توفیق عبادت و بندگی عطا فرماید. خواهران عزیزم از شماها خیلی راضی هستم. خداوند نیز از شماها راضی باشد. از روی تمامی فرزندانتان ببوسید و از شوهرانتان از اینکه بیشتر زحمتشان دادهام، تشکر کنید. خداوند به شماها نیز توفیق بندگی و عبادت عطا فرماید، اما برادر عزیز به شما نیز وصیت میکنم در مسائل زندگی و جزئیات و کلیات آن قدری تفکر کرده و عمیقاً بیندیشید. والدین ما بهخودیخود والدینی هستند نمونه، مؤمن، متعهد، زحمتکش که با مشکلات زیاد، در جهت تربیت و بزرگ کردن ما و خواهرانمان کوشیدهاند و ما هیچ محبتی نکردهایم. ضمن آرزوی طول عمر به جنابعالی و خانواده محترمتان تقاضا دارم حتماً در طریقت خودمان تلاش نماید. البته بنده که به ایمان و تقوای شما اعتقاد دارم و انشاءا… بیشتر از این در خدمت اسلام خواهید بود. سلام مرا حتماً به خانواده تان برسانید.
و اما همسر مؤمنه و مقاوم و انقلابیام، خداوند شما را از جرگه خادمین حضرت زینب (س) قرار دهد. حجاب، عفّت و پاکدامنی را سرلوحه زندگیات قرار بده و زینب گونه پیام شهیدان را به گوش جهانیان برسان، شما بانویی بودید که من تمام دستورات زندگی را از شما یاد گرفتم. حقیقتاً بنده عاجزم در خصوص ایمان و تقوی شما اظهارنظر کنم. شما صاحب دو دختر به نامهای مریم و زهرا هستی، از خداوند میخواهم این دو طفل عزیز را از زنان نامدار عصر خود قرار دهد و با ندای «لا اله الا ا…» به وظیفه خود عمل نمائید و همواره ارزش زن و حقوق آن را بهنحویکه اسلام میخواهد پاسداری کنند.»
سرانجام بعد از چند سال جنگ، شجاعانه و قهرمانانه در منطقه شلمچه در عملیات کربلای 5 خون خود را جهت آبیاری درخت اسلام تقدیم نمود و در بیستم دیماه ۱۳۶۵ روح پرفتوح او از قفس دنیای مادی بهسوی ملکوت اعلی پر کشید. روحش شاد و یادش گرامی باد!
منبع: اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی
انتهای خبر /