» تازه های خبر » بايد رفت تا به ارزشها رسيد
تازه های خبر - فرهنگی
وصیت‌نامه «سعید خیرآبادی»؛

بايد رفت تا به ارزشها رسيد

خرداد ۲۶, ۱۴۰۳۰:۰۵ ق٫ظ 60

سعید خیرآبادی در وصیت‌نامه خودنوشت: باید رفت تا به ارزش‌ها رسید و باارزش رفت تا ارزش رفتن مشخص شود که راه دین و مکتب و راه حق‌تعالی چنین ارزشی دارد. متنی که خواندید قسمتی از زندگینامه شهید سعید خیرآبادی بود که تقدیم شما مخاطبان عزیز می‌گردد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «حرف‌رک» دانشجوی بسیجی «سعید خیرآبادی» دهم مهر سال ۱۳۴۴ در ارومیه متولد شد. تحت تربیت دینی خانواده نشوونما یافت، به‌طوری‌که در هفت‌سالگی نماز و فرایض دینی را انجام می‌داد.
وارد مدرسه شد و دبستان و راهنمایی را با موفقیت به پایان رسانید. به علت علاقه زیاد به علوم و فنون برق و الکترونیک به هنرستان راه یافت و هم‌زمان با ادامه تحصیل به فعالیت‌های انقلابی مشغول شد.
عضو مؤثر انجمن اسلامی مدرسه بود و به‌عنوان بسیجی در مسجد منتظران مهدی فعالیت می‌کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید. بعد از آغاز جنگ تحمیلی، اولین‌بار در سال ۱۳۶۱ در سن هفده‌سالگی قدم به عرصه جهاد و نبرد در میدان‌های کربلا جنوب نهاد. سال ۱۳۶۳ رسماً به صف پرتوان سپاه پیوست و معاونت فرمانده گروهان حضرت قائم (عج) را عهده‌دار شد.
هم‌زمان با این فعالیت‌های وقفه‌ناپذیر به درس و تحصیل ادامه داد و در رشته ریاضی دانشگاه ارومیه قبول شد، ولی عشق و علاقه به جهاد و میهن اسلامی او را از تحصیل بازداشت. بعد از عمری جهاد در راه تحقق اهداف عالیه انقلاب اسلامی و حفظ حدود و ثغور کشور و دفاع از نوامیس ملی و اسلامی، سرانجام سوم بهمن سال ۶۶ در منطقه ماووت عراق در عملیات بیت المقدس ۲ بر اثر اصابت ترکش دشمن بعثی به کاروان شهیدان ملحق شد و خونین بال به دیدار حق شتافت.
وصیت‌نامه شهید:
زمانی می‌رسد که دیگر وقت رفتن است. رفتن بس متعالی. آری دیگر وقتی نیست. باید رفت تا به ارزش‌ها رسید و باارزش رفت تا ارزش رفتن مشخص شود که راه دین و مکتب و راه حق‌تعالی چنین ارزشی دارد. ارزش هر کس بیشتر از دارائی اموال اوست و این ارزش بخشیدن به خود در مقابل اموال از نظر عقلی درست بوده و هیچ اشکالی ندارد.
ولی ارزش مهم‌تر آن است که به دین و مکتب و حق سبحان باید قائل شد و خود را در مقابل آنها بی‌ارزش شمرد. این زمانی میسر می‌شود که در چنین مواقعی که رهبر عزیز مسئله جنگ و دفاع مقدس را مطرح می‌کند، دیگر جائی برای مسائل بعدی نمی‌ماند. این که عده ای می‌گویند من مسؤول فلان جا هستم، نمی‌گذارند در جنگ شرکت کنم یا اینکه می‌گویند من در فلان جا کار می‌کنم یا من درسم چه می‌شود؟
اینها باید بگویند که چون بنده مسؤول فلان جا هستم نمی‌آیم و یا بگوئید که چون من در فلان جا کار می‌کنم نمی‌آیم یا مسائل درس و دانشگاه که آیا آینده مملکت چه می‌شود یا وضع جامعه ما هنوز طوری است که حجاب کاملاً رعایت نمی‌شود.
آقای عزیز در اینجا باید بگویم که آنها به من و یا شما مربوط نمی‌شود و رهبر و مرجع تقلید ما می‌گویند جنگ. پس مسئله باید حل شده باشد. شمایی که اشکال تراشی می‌کنید، بدون ریا بگوئید که ما به جبهه و جنگ نمی آئیم. چرا به اصطلاح نق می‌زنید و بهانه می‌آورید.
کسی که به شما زور نگفته است. اگر دقت کنید تمام این مسائل به نظر ساده، فکر من و شما نیست. توطئه ای است که در جامعه ما طرح ریزی شده است تا ما را از اطاعت کامل و بی قید و شرط رهبری و ولایت مانع شوند و به غیر از این دیگر چیزی نمی‌تواند باشد.
یا اینکه می‌گویند خانواده ما چه می‌شود. من سرپرست خانواده ام هستم. اگر بروم به جبهه، آن وقت سرپرستی بچه‌های ما به عهده چه کسی است. باید اینجا گفت: «شما چه کاره اید. مگر خدا روزی بندگانش را نمی‌دهد و سرپرستی نمی‌کند. یا غیر از این است».
ممکن است ایمان من و شما اینها را قبول نکند. مثالی ساده بزنم. مگر خانواده امام حسین (ع) از خانواده شما کم ارزشتر هستند. ایشان امام بودند، آن بلاها به سرشان آمد. شما باید بیشتر از آن را تحمل کنید.
خلاصه بگویم تقاضای بنده از شما این است که بهانه نیاورید و صاف و پوست کنده بگوئید که اسلحه آنها را بردارید. در مکتب ما که همان مکتب رشد پیدا کرده با خون است، منطق خیلی خوبی داریم که می‌گوید: «هر پرچمی از دست سرداری بیافتد، سردار دیگر آن را برداشته و به میدان می‌رود».
پس به میدان بیائید و این پرچم‌های به خون آغشته را که از بدنهای بی بازویی که بر زمین افتاده اند، بردارید و راه این شهیدان را ادامه دهید.
در هر کجا که باشید، روزی ملک الموت به سراغتان می‌آید. قدم بردارید و عاشقانه به سوی حق تعالی پر کشید. آنقدر جهاد کنید تا اجر جهاد را که همان شهادت است، بگیرید و برای شهادت نیز جهاد نکنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×