تبیین نقش نیروهای بینالمللی در شکلگیری کومله و حزب دموکرات کردستان(ایران)
به گزارش گروه بینالملل حرف رک؛ مسائل و مباحث سیاسی و تاریخی پیرامون «کردها» در غرب آسیا در خلال قرن اخیر بهصورت کل و مشخصاً در چند سال گذشته از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است.
این جایگاه چه از حیث ژئوپلیتیک و چه از بعد فرهنگی و اجتماعی زمینهای برای مطالعات علمی و پژوهشی در حوزهٔ مطالعات امنیت ملّی از آن نظر که پیدایش احزاب سیاسی کُرد (کومله و دموکرات) در تاریخ سیاسی کردستان محوریترین اثرگذاری را در جامعه و فرهنگ کردستان داشته، فراهم آورده است.
همزمان با تشکیل دولت مدرن در ایران (اوایل قرن بیستم) که در پی ایجاد هویت ملی یکپارچه بود، تفاوتهای فرهنگی – زبانی اقوام در قالب انواع مختلف قومگرایی و گرایشهای استقلالطلبانهٔ قومی بهصورت واکنشی در برابر سیاستهای همگونسازی دولت مرکزی بروز پیدا کرد.
کردها از جمله اقوام ایرانی هستند که گرایشهای قومگرایانه و جنبش قومی در میان آنها خصلتی پایدار و فعال داشته است. تأسیس جمهوری خودمختار کردستان در مهاباد در سال 1324 به رهبری «قاضی محمّد»، درگیری احزاب سیاسی کردی با دولت مرکزی در جریان انقلاب اسلامی ایران از سالهای پایانی دههٔ 50 تا کنون و طرح مطالبات قومی از سوی مردم کرد در سالهای اخیر در قالب تجمعات و اعتراضات خیابانی در شهرهای مختلف غرب و شمال غربی کشور از جمله در کردستان و آذربایجان غربی از جمله نمودهای بارز ناسیونالیسم قومی در میان کردهای ایران به شمار میآید.
یکی از مهمترین نمودهای سیاسی – فرهنگی در تاریخ کردها، شکلگیری احزاب سیاسی کردها یعنی کومله و دموکرات بود. اگر چه در میان گروههای فعال در عرصهٔ سیاسی کردستان گروههای مذهبی مانند جریان مکتب قرآن به رهبری احمد مفتیزاده وجود دارند؛ اما در گفتار مردم کردستان ایران منظور از احزاب کرد همانا حزب کومله و دموکرات است که مانیفست سیاسی آنها حل مسئلهٔ کرد از طریق تقسیم قدرت سیاسی در ایران در قالب فدرالیسم هستند.
با نگاه به رفتار سیاسی جامعهٔ کردی در ایران به نظر میرسد تکیهگاه فکری بخش قابلتوجهی از مردم بخصوص در شهرهای مرزی غربی ایران، بهشدت وابسته به این احزاب بوده و از نظر آنها احزاب کرد نقش مهمی در تاریخ کرد داشتهاند و اهمیت این مسئله در تلاش این احزاب برای سازماندهی مبارزهٔ مردم کرد جهت تحقق اهداف سیاسیشان در طی نیمقرن گذشته بوده است.
نویسنده در تلاش است با نگاهی به آنچه در مقدمه عنوان نموده، با واشکافی طراحی و پیدایش احزاب سیاسی کرد؛ یعنی کومله و دموکرات همچنین فرهنگ سیاسی مردم کرد در ایران، نقش این احزاب را در تحولات سیاسی و نیز اثرات فعالیت سیاسی و نظامی آنها را در روند تحقّق امنیت ملّی جمهوری اسلامی ایران آشکار سازد.
جغرافیای سیاسی کُرد و ناسیونالیسم کُردی
مطالعات تاریخی و سیاسی کردستان از هم غیر قابل تفکیکاند، زیرا بخش اعظم آنچه بهعنوان تاریخ کردستان تابهحال نگاشته شده تا حد زیادی تحولات و رخدادهای سیاسی و از جمله فعالیتهای سیاسی کُردها و فراز و نشیبهای آن را دربرگرفته است.
مردم کّرد در دامنه کوههای آرارات و زاگرس زندگی میکنند. کردها در دامنهٔ شرقی کوههای مذکور با اقوام دیگر ایرانی مثل آذریها، لرها و بختیاریها و در دامنهٔ غربی این کوهها با عربها و ترکها و در دامنههای کوههای آرارات با ارمنیها مجاورند.
در حال حاضر مرزهای سیاسی، مناطق کردنشین را به چند قسمت تقسیم کرده؛ اما درگذشته آرایش جغرافیای سیاسی این مناطق بدین شکل نبوده است – اگرچه مناطق کردنشین اغلب اوقات بحرانی بوده است. تا قبل از جنگ چالدران، عواملی چون ویژگیهای کوهستانی؛ زندگی مبتنی بر نظام عشایری، واقعشدن کُردها در نزدیکی اقوام سامی (عربها) و ترکتبار؛ دور بودن این مناطق از تمدنهای قدیم مثل بابلیان، پارسیان، رومیان و واقعشدن در محل تلاقی و تسویهحساب امپراتوریهای روم و ایران در این بحرانها تأثیر داشته است؛ ولی پس از جنگ چالدران عواملی چون: تفاوت مذهبی امپراتوری صفویه و عثمانی و رقابت مذهبی بین آنها؛ سیاست دولت انگلیس در استفاده از نیروی عشایر کُردی برای تضعیف امپراتوری عثمانی، ظهور ناسیونالیسم در قلمرو امپراتوری عثمانی در پایان قرن ۱۹ و بالاخره سقوط این امپراتوری بر حساسیت مناطق کردنشین (خصوصاً با رشد ناسیونالیسم کُردی) افزودند.
به تعبیر دیگر: زیستگاه کردها، بخشی از ایرانزمین سابق است که بین چند کشور تقسیم شده و در شرایط فعلی محدودهٔ آن فقط در ایران کنونی نیست و تا جنوب شرقی ترکیه، شمال و شرق عراق، شمال غربی و غرب ایران، شرق و شمال سوریه و جنوب ارمنستان ادامه دارد و مردم آن اشتراکات مذهبی، زبانی، قومی و تاریخی با یکدیگر دارند.
با درک این موضوع، در قرن بیستم، مطالعات تاریخی – سیاسی دربارهٔ کردها شتابی فزاینده گرفت که بیشتر آنها بهنوعی به جامعهٔ کردی ایران نیز پرداختهاند. بیشتر این آثار را نویسندگان غربی نوشتهاند که سپس به زبان فارس درآمدهاند و از آن جمله میتوان به آثار کینان، کوچرا، نیکیتین، مکداوال و ایگلتون اشاره کرد. محور عمدهٔ این دست از آثار بررسی جنبشهای اسماعیل سیمیتکو (1929-1910م) و پس از آن، بهویژه تشکیل جمهوری مهاباد در سال 1946م است. این آثار هم به ابعاد سنتی و عشیرهای جنبشهای کردستان پرداختهاند و هم حمایت یا مداخلات نیروهای خارجی و از جمله حمایت شوروی از جمهوری کردستان را به تصویر کشیدهاند که خود بر دگردیسی تفکرات ناسیونالیستی و هویت طلبانه در کردستان ایران سایه افکنده بود.
در یک جمعبندی کلی از تاریخ شکلگیری فعالیتهای سیاسی جامعهٔ کردی میتوان گفت: ظهور ناسیونالیسم کردی و مبارزهٔ سیاسی برای احقاق حقوق سیاسی کردها مانند: مطالبهٔ دولت مستقل کُردی یا خودمختاری سیاسی و اخیراً فدرالیسم، پدیدههایی مربوط به تاریخ معاصر و مدرن کردستان است.
پس از سقوط امپراتوریهای عثمانی و سلسلهٔ قاجار با رشد فزایندهٔ مجموعههای نهادی دولت – ملّت و خیزش ناسیونالیسم ملّی در ترکیه، ایران و سایر کشورهای عربی (مانند عراق)، ناسیونالیسم کردی نیز بهتدریج آغاز میشود. در واقع شکلگیری ناسیونالیسم کردی از طریق کردهای ترکیه و سپس عراق در جریان جنگ جهانی اوّل شروع میشود و امواج این پدیده پس از جنگ جهانی دوّم به ایران نیز میرسد. البته تفاوت قومی و فرهنگی کردها با ترکها و عربها بهمراتب متمایزتر از تفاوت آنها با سایر ایرانیها است.
اوجگیری ناسیونالیسم کردی در ایران به سالهای 1320-1324 باز میگردد. در این دورهٔ زمانی، ناسیونالیسم کردی بهقصد تأسیس یک جمهوری خودمختار کردی، به مدت یک سال خود را نمایان کرد بعد از سقوط این جمهوری (۱۳۲۵)، ناسیونالیستهای کرد تا ۱۳۵۷ فعالیت چشمگیری نداشتند؛ اما با وقوع انقلاب اسلامی و سقوط حکومت پهلوی و تغییر اوضاع بینالمللی ناسیونالیستهای کردی زمینهٔ مساعدی برای فعالیت در مناطق اهلسنت نشین کردستان پیدا کردند.
تولّد کومله و حزب دموکرات کردستان
شکلگیری جنبش مهاباد
از شناخت زمینههای شکلگیری جمهوری مهاباد به این پرسش پرداخته میشود که آیا تأسیس جمهوری مهاباد نتیجهٔ مداخلهٔ نیروهای شوروی و قدرتهای دیگر بود و یا ریشه در شرایط داخلی داشت و غیرقابلاجتناب بود؟ برای رسیدن به پاسخی درخور، شناخت کنشگر اصلی جنبش، پایگاه شکلگیری جنبش یعنی شهر مهاباد، نقش حزب کومله و دموکرات و دولت خودمختار آذربایجان و تحریکات شورویها در بروز جنبش ضروری است.
قاضی محمّد و شهر مهاباد
قاضی محمّد (1279-1326ش) که منصب شیوخیات و قضاوت را با هم داشت، در میان مردم کُرد از احترام والایی برخوردار بود. به نوشتهٔ کوچرا قاضی علی، پدر قاضی محمّد به دانشمندی شهره بود و برادرش سیف القضات در مهاباد در سال ۱۲۹۹ش/ ۱۹۳۰م سازمانی ناسیونالیستی به نام «جنبش محمّد» تأسیس کرد. اعضای خانواده قاضی محمّد درسخوانده، مذهبی و ملّیگرا و از مالکان بزرگ در ناحیه بوکان بودند.
مهاباد در زمان قاضی محمّد از لحاظ ساختار شهری حدود ۱۵ هزار جمعیّت داشت که به گفته ایگلتون جونیر، پنجاه خانوار یهودی، گروههایی از ترکان آذری و برخی از فرستادگان آمریکایی در آن شهر زندگی میکردند. اقشار جامعه به ردههای اوّل (اشراف)، دوّم (تجار) و سوّم (کارگران و دستفروشان) تقسیم میشد. در این شهر چند عامل باعث قدرت و نفوذ بود. ثروت، اسمورسم خانوادگی، داشتن رابطهٔ وسیع قومی و خویشی، انجام خدمات اجتماعی که از این لحاظ کمتر خانوادهای با خانواده قاضی برابری میکرد.
دوران مداخلات خارجی و اشغال مهاباد، فقدان نیروی مرکزی و دولتی در شهر، نظم و امنیت، فرار ثروتمندان از شهر و تنها ماندن مردم عادی، تهدید شهر توسط قوای عشایر از یک سو و برخورداری خانواده قاضی محمّد از نفوذ و احترام فوقالعاده در بین اهالی و نیز شخصیت برجسته قاضی محمّد در این ایام و ابراز محبت و احساس مسئولیت در برابر فشارهای متعدد از سوی دیگر قاضی محمّد را وادار کرد تا بر کّردها رهبری و حکومت کند.
تشکیل حزب کومله
در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۱ سپتامبر ۱۹۴۲، یک گروه ۱۵ نفره از خانوادههای درجه دوم مهاباد که جوانترین آنها نوزده سال و مسنترینشان ۵۰ سال داشت در باغ حاجی داود در کنار رودخانه شهر با وجود یک سروان کُرد عراقی به نام میر حاج که گروه سیاسی هیوا (امید) عراق را به وجود آورده بود، جمع شدند و جمعیت «کومله ژیانی کُرد» komala) (zhiani Kurdistan را تشکیل دادند. کومله به معنای توده، حزب یا کمیته و ژیان به معنای زندگی و زیستن و «کومله ژیانی کُرد» یعنی کمیته یا جمعیت تجدید حیات کُرد است و بهاختصار «ک. ژ. ک» خوانده میشود.
به عقیده کوچرا نقش کُردان ملیگرای عراق در ایجاد کومله از اسرار تاریخ جنبش کُرد است. کُردهای ایران آن را رد میکنند؛ اما این حرکت ابتدا توسط «محمود جودت» از سلیمانیه آغاز و بعد با نقشآفرینی سروان میر حاج ادامه یافت. بین هیوا و کومله تماسهای زیادی بود و اعضای هر کدام در کرکوک و مهاباد رفتوآمد میکردند. این حزب که هدفش دادن آگاهی به مردم کُرد و نجات آنان بود پس از شش ماه تعداد آن به صد نفر رسید و در سایر کشورها نیز بسط یافت و در شهرهای موصل، کرکوک، اربیل، سلیمانیه، رواندوز و شقلاوای کردستان عراق تأسیس شد.
زمانی که قاضی محمد به حزب کومله – ژکاف پیوست دو سال میگذشت. در اکتبر ۱۹۴۴ برابر با ۱۳۲۳ از قاضی دعوت شد به حزب بپیوندد و قاضی بیدرنگ پذیرفت. علّت دعوتنکردن از قاضی تا آن زمان بهخاطر این بود که حزب میترسید قاضی بانفوذ خود قدرت را قبضه کند و این ترس بعدها عملی شد. پس از ارتباط شورویها با حزب، آنها برای تحریک کردها و مشاهده شکوه و جلال حکومت شوروی از رهبران کُرد دعوت کردند که به باکو بروند در این سفر که قاضی هم شرکت داشت روسها مسئله کُرد را بهصورت کلی و به قول کوچرا با این جریان «به طور محتاطانه» برخورد کردند و از بیان استقلال اکراد بهصورت علنی اجتناب ورزیدند. در سپتامبر ۱۹۴۵ هیئت نمایندگی کُردها برای بار دوم وارد باکو شد. «جعفر باقراف» نخستوزیر آذربایجان در این سفر به کُردها قول همکاری و مساعدت مالی و نظامی داد، خطوط کلی سیاست شورویها در مورد ملیّتها را اعلام کرد و در راستای تحقق آرزوهای کِردها برای استقلال گفت:
«مردم باتوجهبه فرهنگ و زبانهای مختلف باید حکومتهای جدا داشته باشند. ایران شامل چهار ملیّت فارسی، گیلکی، تُرک و کرد با زبان جداگانه است. هرکدام بایستی عملاً از خودمختاری برخوردار باشند. اولازهمه در آذربایجان یک دولت مستقل امری مطلوب خواهد بود، کُردها شتابی به خرج ندهند. در این فاصله آرمان کردستان باید در داخل آذربایجان خودمختاری اقدام کند».
در پایان باقراف عنوان کرد جنبش کُرد در قالب حزب کومله تحقق پیدا نخواهد کرد و این جنبش در زیر پرچم حزب دموکرات پیشرفت خواهد نمود. نتایج مهم سفر دوّم باکو ازاینقرار بود حمایت از خودمختاری کُردها، قول مساعدت مالی و نظامی، ارسال چاپخانه، تغییر حزب کومله به دمکرات و مسلح ساختن اکراد. پس از این سفرها شموف کنسول روس در ارومیه دفتر مرکز روابط فرهنگی را در مهاباد تأسیس و جمعیت ژکاف که تشکیلات مخفی داشت در نوامبر ۱۹۴۵(بهمن ۱۳۲۴) به دعوت قاضی در این محل اجتماع و طبق پیشنهاد باقراف نام جمعیت به دمکرات تغییر کرد. در پی آن انجمن روابط فرهنگی شوروی و کُردها در مهاباد تأسیس شد و جوانان کرد برای فراگرفتن حرفهها و مهارتهای فنی روانهٔ دانشگاهها شدند.
اینکه چرا حزب کومله تغییر نام پیدا کرد برمیگردد به سیاست شوروی و سخن باقراف که کومله را حزبی میدانست که آغازش از عراق و با حمایت بریتانیا تأسیس شده بود؛ بنابراین انحلال آن را صادر کرد. امّا چه علتی سبب شد که قاضی محمد با نفوذی که داشت متوجه شوروی گردد؟ و اینکه آیا قاضی فکر نمیکرد که روزی شوروی سیاست ضد کُردها را در پیش بگیرد؟ باید گفت که قاضی از همان آغاز وابستگی جنبش ملی کرد را به اتکای شوروی حس میکرد. او احساس میکرد که حکومت مهاباد تنها با اتکا به دولت نیرومند میتواند در برابر مرکز و یا کشورهای همجوار مقاومت کند. این دولت نیرومند در آن زمان شوروی بود که ترس قاضی از رنجاندن روسها او را نا گریز به موافقت با روسها کرد. اما در پاسخ به پرسش دوّم، قاضی این فکر را کرده بود اما میگفت درهرحال شورویها پیروزی نهایی مردم کُرد را ضمانت کردهاند، به عبارتی قاضی بیش از اندازه به قول و قرار روسها دلخوش کرده بود.
در یک جمعبندی کلی باید اذعان نمود که وقوع تحولات جهانی، استراتژی قدرتها در خاورمیانه در رقابت و توسعهطلبی آنان، موقعیّت حساس جغرافیایی ایران، عدم بهرهگیری از فرصتها و نداشتن سیاست مناسب و کارآمد در برخورد با فرصتطلبی قوای بیگانه، بهانههای لازم را برای مداخله و تصرف خاک کشور به دست آنان داد که به دنبال ضعف دولت مرکزی و ازهمگسیختگی جامعه، ناآرامی و ازهمپاشیدگی کشور را در پی داشت که منجر به این ظهور جنبش مهاباد شد.
با اینکه جهتگیری ناسیونالیستی محیط گفتمان سیاسی بینالمللی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در رشد گرایشهای قومی در کردها تأثیر بسیار داشت، بعد استراتژیک سیاست بینالمللی یعنی دخالت مستقیم نیروهای خارجی در مسئلهٔ کردها بود که منجر به شکلگیری حرکتهای قومی در میان آنها شد. در واقع مسئلهٔ کردها بیش از سایر حرکتهای قومی در خاورمیانه، رنگ بینالمللی به خود گرفت.
نقش عوامل خارجی در طرح و تشویق هویت قومی کرد و تشکیل گروههای سیاسی کرد و کمک به آنها را بدون مطالعهٔ نقش اتحاد شوروی در ایجاد دولت خودمختار کرد در مهاباد در سالهای 25-1324 نمیتوان بهخوبی درک کرد. اکثریت کردها از این حادثه بهعنوان مهمترین جلوهٔ آمال سیاسی خود تا به امروز یاد میکنند. در واقع باید گفت که تجربهٔ دولت خودمختار کرد بر مسئلهٔ کردها از سال 1946/1325 به بعد تأثیر بسیار گذاشت. مطالعهٔ حوادثی که منجر به شکلگیری و سقوط این جمهوری شد نشان میدهد که نیروهای بینالمللی در ظهور قومگرایی در کردستان ایران نقش مهمی ایفا کردهاند.
تحلیل محیط گفتمان سیاسی بینالمللی و تشویق قومگرایی
کردها نیز چون سایر گروههای خاورمیانهای تحتتأثیر اندیشهٔ «ناسیونالیسم سرزمینی» قرار گرفتند، اندیشهای که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به جهان اسلام راه یافت. این اندیشهٔ جدید عنصر اساسی محیط گفتمان سیاسی بینالمللی در قرن نوزدهم است. با تضعیف هویتهای مذهبی جهانشمول، بهویژه در امپراتوری عثمانی، مفهوم اروپایی هویت ملی متکی بر نژاد و زبان برای نخبگان تحصیلکردهٔ جدید جاذبهٔ بسیار پیدا کرد. ترکهای جوان نمونهٔ این گروه از نخبگان بودند که هویت اسلامی را کنار گذاشته و اندیشهٔ پانترکیسم را جانشین آن کردند.
بر همین اساس نیز باید گفت که اولین نخبگان سیاسی کرد عمدتاً رهبران مذهبی بودند تا ناسیونالیستهای غیرمذهبی. اغلب قیامهای کردها بین سالهای 1259ش/1880م و 1309ش/1930م در امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید را نخبگان مذهبی کرد؛ مانند شیوخ طریقت رهبری میکردند.
گسترش ناسیونالیسم لیبرال و غیرمذهبی(سکولار) در میان عربها، ارمنیها و ترکهای امپراتوری عثمانی در اوایل قرن بیستم بر نخبگان کرد نیز تأثیر گذاشت. نفوذ اندیشهٔ ناسیونالیسم غیرمذهبی اروپایی بر نخبگان کرد به طور عام و تأثیر ایدئولوژیهای پانعربیسم و پانترکیسم به طور خاص، سیاسیشدن علایق زبانی را به ارمغان آورد.
گرچه ناسیونالیسم سرزمینی غیرمذهبی نیز عامل ظهور ایدئولوژیهای پانعربیسم و پانترکیسم شد، اما محیط گفتمان سیاسی بینالمللی اوایل قرن بیستم اندیشههای جدیدی را در زمینهٔ ناسیونالیسم قومی و خودگردانی در خاورمیانه مطرح کرد. دو مکتب فکری در این مورد وجود داشت که یکی از سیاستهای ویلسون رئیسجمهور امریکا و دیگری از اندیشههای لنین و سپس استالین سرچشمه میگرفت. هدف اصلی هر دو اندیشه، طرح خودگردانی گروههای مختلف زبانی، مذهبی و نژادی در منطقه بود.
بسیاری از نخبگان سیاسی کرد امپراتوری عثمانی سابق، پس از جنگ جهانی اول امیدوار بودند که این اندیشههای جدید بتواند حقوق ملی کردهای عثمانی سابق را تضمین کند و کردها با کمک دو قدرت بزرگ جهانی در حال ظهور یک دولت مستقل ایجاد کنند. نخبگان ایلی و مذهبی کرد در سالهای دههٔ 1920 میلادی از «چهارده اصل ویلسون» آگاهی یافتند و ازآنجا که بر اساس این طرح و طرحهای انگلستان برای منطقه، تأسیس یک دولت کرد را میسر میدیدند، بسیاری از آنها ناگهان به رهبران ناسیونالیست تبدیل شدند و قیام کردند.
اندیشهٔ مارکسیست – لنینیستی و استالینی خودگردانی و ملیّت به اندازهٔ طرح خودگردانی ویلسون در میان کردها نفوذ نداشت. اما نخبگان سیاسی و فکری در دههٔ 1940 میلادی و پس از آن مجذوب نظریهٔ خودگردانی مارکسیستی شدند، زیرا که نتوانسته بودند از طریق پیمان سور و جلب حمایت تدوینکنندگان این پیمان، یعنی غرب، آمال خود را تحقّق بخشند. اندیشهٔ مارکسیستی بهویژه برای آن گروه از فعالان چپگرای کرد که الگوی فدرالیسم شوروی را الگویی ایدئال برای کردستان آینده میدانستند، بسیار الهامبخش بود.
لنین خودگردانی ملل را «جدایی سیاسی ملتها از بدنههای ملی بیگانه و تشکیل یک دولت ملی مستقل» میدانست. طرح او برای نسل جدید کردهای چپگرا جذابتر بود. عبدالرحمن قاسملو دبیرکل اسبق حزب دموکرات کردستان ایران متعلق به این نسل بود که بهشدت تحتتأثیر رهیافت لنینی خودگردانی قرار داشت. او پس از بحث مفصل دربارهٔ موضع مارکسیسم در قبال ملیتها در کتاب خود، نتیجه میگیرد که «مارکسیستها، هم در نظریه و هم در عمل حقوق ملّت کُرد را برای خودگردانی و ایجاد دولت مستقل به رسمیّت میشناسد.»
در پس پردهٔ این موضوع نکتهٔ اصلی این گرایش را باید در جایی شناخت، نخبگان جدید تحصیلکردهٔ کُرد، نظیر قاسملو، مدت زمانی را در اتحاد جماهیر شوروی گذرانده و تحتتأثیر مفهوم مارکسیستی ملیت قرار گرفته بودند. برخی از آنان جزو اولین گروههای جوانان کرد بودند که بهعنوان بورسیهٔ شوروی از سوی مقامات دولت خودمختار کرد برای تحصیل به شوروی اعزام شده بودند. با سقوط جمهوری و پس از عقبنشینی ارتش سرخ آذربایجان و کردستان، تعدادی از این جوانان به ایران بازگشتند و تعدادی نیز در شوروی ماندند. برخی از کسانی که بعدها به ایران مراجعت کردند، در سازماندهی مجدد حزب دموکرات در سالهای آخر دههٔ 1950/1330 و اوایل 1960/1340 نقش فعال داشتند.
دوتکه شدن مناطق کردنشین پس از جنگ چالدران و پنج تکهشدن این مناطق پس از سقوط امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول یا به عبارات دیگر موقعیت ژئوپلیتیک مناطق کردنشین، عدم حمایت ابرقدرتها(خصوصاً انگلیس) از تشکیل دولت مستقل کردی پس از جنگ جهانی اول و حمایت از تقسیمشدن مناطق کردنشین دولت عثمانی به کردستان عراق و کردستان ترکیه. حمایت کشورهای قدرتمند جهان، از دولتهای ایران، عراق، ترکیه در مقابل خواست خودمختاری کردها و حمایت فرصتطلبانهٔ آنها از تداوم بحران کردستان هنگامی که هر یک از این سه کشور در جهت منافع دولتهای قدرتمند عمل نمیکنند؛ لذا این ابعاد خارجی و بینالمللی دائم کردستان را ملتهب نگه میدارد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، منافع و مصالح ابرقدرتها را به خطر انداخت و هریک با همهٔ قدرت خود در صدد دشمنی با انقلاب و جلوگیری از انتشار آن برآمدند و در این راه همهٔ دستنشاندگان داخلی خود را به معرکه کشاندند. هنگام بررسی توطئه ها و آتشافروزی ها در نقاط مختلف کشور، به این حقیقت میرسیم که اغلب آنها به تحریک خارجی است و بین رویدادهای گوناگون کشور و مشکلات فراوانی که همهروزه سد راه انقلاب اسلامی میشوند یک رابطهٔ ارگانیک وجود دارد و سرنخها به خارج متصل میشود، قدرتهای خارجی، عدهای را فهمیده یا نفهمیده تحریک میکنند و کشور را به آتش میکشند.
انتهای خبر/
محمود نورانی؛ کاندیدای دکتری جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس