دیار باکریها پرشور به استقبال شهدای گمنام رفت
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «حرف رک» به نقل از درناسسی دیار باکریها، ارومیه، امروز صحنهای دیگر از شکوه و عظمت انقلاب اسلامی را به نمایش گذاشت. مردم ولایتمدار و شهیدپرور این شهر با حضور پرشور در مراسم تشییع شهدای گمنام، از ایثار و فداکاری آنان قدردانی کردند. این شهدای بزرگوار که در سالهای دفاع مقدس در جبهههای مختلف جان خود را برای حفظ ناموس و میهن اسلامی فدا کرده بودند، بعد از سالها بدون هویت و نشان، به سرزمین عزیزشان بازگشتند.
صبح روز سهشنبه به مناسبت استقبال از شهدای گمنام تازه تفحص شده به همراه گروه عکاسی و فیلمبرداری به فرودگاه شهید باکری رفتیم تا این لحظات تاریخی را ثبت کنیم. این اولینبار نبود که در چنین مراسمی شرکت میکردم، اما این بار حسی متفاوت در دلم بود. بارانی که از آسمان میبارید نمنم باران حس حال عجیبی را در فضا حاکم کرده بود.
سکوت بین همکاران حاکم است طی تماسی با مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجانغربی مصاحبهای انجام دادم تا اطلاعاتی از شهدای گمنام به دست آورم.
چهار شهید گمنام تفحص شده در عملیات والفجر ۴، کربلایی پنج، تک دشمن به شهادت رسیده بودند، اما آنچه که دل همگان را به درد آورد سن این شهیدان والامقام بود به گفته سردار وحیدی این شهیدان ۱۶ ساله، ۱۹ ساله ۲۰ ساله،۲۲ ساله هستند، در حال تایپ خبر بودم اما در دلم غوغایی بود.
ذهنم به سالها قبل پرت شد یاد مادر و خواهر نوجوان ۱۶ ساله افتادم که در عملیات والفجر ۴ برای دفاع از ناموس خود در خون غلتیده است و الان بعد از چندین سال بینامونشان به خاک وطن بازگشتهاند.
بغضم را فرومیبرم باید برای تهیه خبر به میان مردم بروم کنار تابوتهای بینشان شهدا که با پرچم سهرنگ میهن اسلامی پوشیده شده است میایستم بیاختیار اشک از چشمانم جاری میشود اینان جوانان پاک این دیار هستند، جوانانی غیوری که غیرتشان اجازه نداده است دست نامحرمی بر خاک پاک این میهن دراز شود راستش را بخواهید غرور وصفناپذیری تمام وجودم را فرامیگیرد.
چشمم به تابوت شهید گمنام ۱۹ میافتد فاتحهای نثارش میکنم، میدانید که ما گمنام هستیم در این دیار آنان شناختهشدهاند و گمنامی برازنده این پاکان خدایی نیست بیاختیار کنار تابوت شهید۱۶ساله میروم که با پرچم میهن اسلامی و گلهای سفید پوشیده شده است، از شهید کمک میگیرم که خودش یاریم باشد برای نشر خبرهایش که جهان جهانیان بدانند که ایران اسلامی اگر پایدار است بهخاطرداشتن جوانان غیور و غیرتمندی است که در سن ۱۶ سالگی در برابر دژخیمان و دشمنان سینه سپر کرده و اجازه ندادند یک وجب از خاک این مرزوبوم را به دشمن دهند و یک وجب از خاک میهن را همچون ناموس دانستند و اجازه پایمال شدند را ندادند.
سرم را میچرخانم جمعی از مردم و مسئولان برای استقبال به سمت محل استقرار تابوتهای شهدا میآیند تا شهیدان را به سمت مرکز شهر همراهی کنند، تابوتهای شهیدان بر روی دوش جوانان حمل میشود و در آمبولانس مخصوص حمل شهید انتقال داده میشوند.
از فرودگاه شهید باکری ارومیه به سمت مرکز شهر راهی میشویم و در طول مسیر مردان و زنان و کودکان پرچم به دست با رنگهای سبز و سفید سرخ را میبینیم که برای ادای دین به استقبال این مهمانهای تازه ازراهرسیده آمادهاند و گلهای سفید گلایول را برای عرض ارادت به سمت خودروی حمل شهدا تقدیم میکنند.
نوای صلوات و خوش آمدگوی در فضا طنینانداز شد
مردمان دیار باکاریها به مهماننوازی مشهور هستند، آنچه که بیشتر حال دلم را خوب کرد حضور جمعی از نوجوانان بود که کوله مدرسه را به پشت داشتن و راهی مدرسه میشدند چشمانم به سمت پسرک نوجوانی برگشت این نوجوان با دیدن آمبولانس حمل شهید گمنام دستبهسینه شد گویا خود او هم در این کار اختیاری نداشت انگار که سلامی داده باشد و همنوا با نوحه شروع به سینهزنی کرد، چقدر صحنههای زیبایی در مسیر جلوهگری میکرد.
آسمان شهرمان به برکت حضور شهدا بارانی است
قطرات باران حال و هوای دیگری را در شهر حاکم کرده بود. مهمانان شهرمان بهسان تاج پادشاهی روی سر جوانان غیور شهرم خودنمایی میکرد مگر میشود اینهمه ارادت و اخلاص را به زبان آورد باید باشی و طعم لذیذ غیرت و افتخار را بچشی اینجا دیار باکریها، دیار مردان بیادعاست و این جوانان ادامهدهنده راه باکریها و امینیها و کاظمیها هستند، یکبهیک تابوت شهدا بر دوش غیور مردان حمل شده و به معراج شهدای حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس انتقال مییابند.
مادران و خواهران شهیدان به انتظار شهدای گمنام نشسته بودند و چشمانتظار، در این فاصله زمانی با همسر شهیدی همکلام شدم از حضورش در این مراسم پرسیدم.
همسر شهید با اندوهی وصفناپذیر و چشمان اشکآلود میگوید: با شنید خبر حضور شهیدان گمنام در شهر دلم بهخاطر این جوانان که خانوادهای در کنارشان نیست به درد آمد.
او ادامه میدهد: نمیتوانستم در خانه بمانم من هم یک مادرم، چشمانتظار فرزند بودن سخت است. به نیابت از مادران شهدا به استقبال این عزیزان دل آمادهام.
همسر شهید گفت: این جوانان که همزمان با ایام فاطمیه به شهرمان آمادهاند مهمان خانم فاطمه زهرا هستند.
او میگوید: این شهیدان، کسانی هستند که برای ما آزادی و امنیت و افتخار را به ارث برجا گذاشتند.
از همسر شهید میپرسم چه دلیل باعث شد در این هوای سرد و زیر باران به استقبال شهدا بیایید.
همسر شهید در پاسخ سوالم گفت: من امروز در این مراسم حاضر شدم تا از شهدای گمنام تشکر کنم، تشکر از آنها که برای ما زندگی کردند، برای ما از جان خود گذشتند. من امروز در این مراسم حاضر شدم تا به شهدای گمنام سلام برسانم، سلام از طرف خودم، از طرف خانوادهام، از طرف ملتم. من امروز در این مراسم حاضر شدم تا به شهدای گمنام دعا کنم، دعا برای شادی روحشان، برای عنایت خداوند بر آنها و از آنان درخواست کنم تا را در آخرت شفاعت کنند.
صدای اذان در محوطه معراج شهدا طنینانداز شد در کنار شهدا خانوادههای شهدا و مردم نماز ظهر و عصر را اقامه کردند.
بعد اقامه نماز جوانی به درد دل با شهدا پرداخت اشکهایش مجال صحبت نمیداد فضای محوطه آرامش خاصی داشت کنار و شهدا وو روضه حضرت زهرا دل را صفا میداد.
کناری نشستم در فکر فرورفتم و شاید نجوای و درد دلی با شهدا داشتم ما باری دیگر عهد بستیم برای انقلابمان، برای آرمانهایمان برای حجابمان برای ایمانمان برای تعهدمان به ولایتفقیه، باید مراقب خونهای ریخته شده بر زمین باشیم نباید بگذاریم خونهای این جوانان غیور پایمال شود.
رقیه وکیلی
انتهای خبر/