وصیتنامه «شهيد عباس جعفری»
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «حرف رک» «شهيد عباس جعفری» هفتم آبان 1341، درخانوادهای مذهبی و مؤمن در روستای ميرآباد از توابع شهرستان چالدران به دنیا آمد و در زادگاه خويش مقطع ابتدايی را با موفقيت به پايان رساند و به علت فقر مالی و فراگيری علم و دانش از ادامه تحصيل باز ماند و همراه پدر در تأمين هزينه خانواده به كار كشاورزی مشغول شد.
درپاره ای از وصیتنامه « شهيد عباس جعفری» آمده است:
«اى مادر عزيزم الان كه در جايى هستم كه هر آن امكان انفجار آن میرود میخواهم از يكایک شما رضايت خاطر داشته باشم و ضمناً اگر من شهيد شدم میخواهم همچون شهيدان گلگون كفن انقلاب که در راه حق بر باطل تا آخرين قطره خونشان در برابر دشمن ایستادند و حتى يک وجب از خاك ميهن خود را به اين كافرين ندادند.
من هم میخواهم همچون شهدای اسلام و قرآن اینگونه باشم. باید دشمن بداند اگر پيكره مرا صد پاره كنند و بسوزانند و در دريا بريزند همچون موج خروشان به بالا مىجوشم و میگويم که اسلام پيروز است و ستمگر نابود است.
اى مادر عزيزم هیچگاه نگویید كه پسر من ناكام از دنيا رفته است؛ بلكه من به بزرگترين آرزوى خود رسيدم و اين بهتر از هر چيزى كه در دنيا است براى من ارجمندتر است و میخواهم اين را هم بگويم دستهاى مرا از تابوت بيرون بگذاريد تا نگويند با خود از اين دنيا چيزى بردهم و چشمانم را باز بگذاريد كه نگويند اين راه را چشم بسته رفتهام.»
وقتی « شهيد عباس جعفری» به مرخصي میآمد ماندن در خانه را ننگ میدانست و از رشادتهای همسنگرانش میگفت؛ مروز اگر من به مرخصی آمدم به دلیل تلاشهای مفرط دوستان و عزیزان است که بنده را با اصرار به مرخصی فرستادند تا کمی استراحت کنم.
من نمی توانم در خانه بنشینم. باید بروم هر کدام از ما بازوی انقلابیم که انقلاب نمی تواند بدون بازویش زندگی کند. از شما مردم بهویژه دوستان و اقوام میخواهم برای اسلام دل بدهید که اسلام مکتب دلدادگی است و مظهر عشق و محبت!
سرانجام درسیزدهم دی ماه 1360 در جبهه سرپل ذهاب در درگيری با متجاوزين بعثی عراق شربت شهادت را سر كشيد و به کاروان شهیدان جنگ تحمیلی پیوست تا با تقدیم جان خود به نظام و انقلاب، یک بار دیگر خواهان ارزشها و آرمانهای اصیل انقلاب و اسلام باشد
. پیکر پاک و مطهرش بر روی شانههای مردم همیشه غیرتمند تشییع و در زادگاه خويش به آغوش خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش تا به همیشه گرامی باد.