وصیتنامه شهید محمدعلی نیری جوان
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «حرفرک» «شهید محمدعلی نیری جوان» پانزدهم آبان ۱۳۴۸، در شهرستان ارومیه خانوادهای مهربان و متدین چشم به جهان هستی گشود، و در دامان پر مهر مادری مذهبی تربیت یافت و همین تربیت اسلامی بعدها در تحولات درونی و باطنیاش سنگ تمام گذاشت، هرچند تا کلاس سوم دبیرستان تحصیل کرد؛ اما هیچگاه وقفهای میان مطالعات متفرقهاش نیفتاد.
وی معتقد به ولایتفقیه بود و به امام (ره) علاقه بسیار داشت. بهطوریکه تمام فرامینش را از جانودل پذیرا بود. به عبادت و اطاعت خدا عشق میورزید و در ایام ماه محرم با تمام وجود به عزاداری سرور سالار شهیدان اهتمام میورزید. ازآنجاییکه در یک خانوادهٔ متدین اسلامی بزرگ شده بود، از لحاظ اخلاق و رفتار اسلامی الگویی نمونه برای آشنایان و جوانان محلهاش بود. شهید عزیز با پدر و مادرش آنگونه رفتار میکرد که در فرامین اسلام به آن سفارش و توصیه گشته بود. همین عشق و علاقه موجب گشت تا برای دفاع از اسلام و قرآن به فرمان امامش لبیک گفته و داوطلبانه وارد بسیج مردمی گشت و عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل گردید.
وی در تمام صحنههای خطیر انقلاب حضور داشت و از آرمانهای باشکوه انقلاب نیز دفاع میکرد. رسالت خون شهیدان را بر دوش خود بهخوبی احساس نمود. حرکتش هدفدار بود، تفکر اسلامی و انگیزه آزادیخواهی، استقلال، حقطلبی و دفاع از میهن اسلامی او را بهسوی میادین جنگ کشاند. ایشان با همین عشق و علاقه بهنظام از طریق سپاه عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد.
«شهید محمدعلی نیری جوان» این گونه آمده است:
اکنون که بار سفر را بسته و عازم عملیات میشوم و میدانم در این عملیات برگشتن به خانه وجود ندارد و دیگر در این عالم فانی نخواهم بود، چشم از این جهان فروبسته و میخواهم وصیتی برای خودم بنویسم.
اینجانب بنده حقیر و فقیر از شما پدرم که تاکنون اذیتهای فراوان به شما داده و رنجها از من کشیدهاید میخواهم که مرا عفو کنید و از شما طلب آمرزش میکنم و نیز تو ای مادرم که از بچگی مرا بزرگ کرده و بسیار رنجها کشیدهای و زحمتها را تحمل کردی، اکنون فرزندت را با آزادگی و شجاعت بسیار به میدان نبرد حق علیه باطل فرستادهای تا با دشمنان اسلام نبرد کند و در این راه درخت تنومند اسلام را با خونش آبیاری کند و شما ای خواهرانم از شما تقاضای عاجزانهای میکنم، میدانم از من بسیار سختیها و مشقتها کشیدهاید، میخواهم مرا حلال کنید و از شما میخواهم که خواهرم حجابت را به نحو احسن حفظ نما و همانند زینب کبری (س) به ترویج و تبلیغ دین همت گمار و در انجام فرائض و احکام دینی مخصوصاً نماز کوچکترین سستی به خود راه مده.
و نیز از شما برادرانم محمدتقی، رحیم و رسول میخواهم که با تبلیغات خود دشمنان اسلام را سست کرده و با سلاح خود دشمن را نابود کند. شما هنگام آمدن من که مرا بدرقه میکردید آرزو داشتید که من بار دیگر به خانه برگردم، ولی مصلحت الهی چنین است که خواهد شد و هیچ ارادهای نمیتواند جلوی آن را بگیرد و سرنوشت هرچه است خواهد شد. از تمامی اهل خانواده میخواهم که مرا حلال کنند و مرا ببخشند و نیز از تمامی قوم و خویشان و دوستان و آشنایان تقاضا دارم که مرا عفو و حلال کنند و بخصوص از بستگان نزدیکم میخواهم که مرا ببخشند.