چگونه با همکاری که با ما هیچ نقطه اشتراکی ندارد، کار کنیم؟
اگر میخواهید در کار خود بهترین باشید، باید نحوه تعامل با همکارانتان را یاد بگیرید؛ حتی زمانی که احساس میکنید با آنها هیچ نقطه اشتراکی ندارید و کاملا با او مخالف هستید.
این تصور که افراد متفاوت با ما جذبمان میشوند، عموما در روابط شخصی صادق است. بودن در کنار کسی که شبیه شما نیست، میتواند حسی از تعادل و شادابی را برایتان ایجاد کند. با این حال وقتی این موضوع در محیط کار اتفاق میافتد، اغلب قصه متفاوت است. شما آنها را برای دوستی انتخاب نکردهاید ولی شما باید بودن در کنارشان را یاد بگیرید.
«کلی مکدونالد»، نویسنده کتاب «چگونه با افرادی که مثل شما نیستند، تعامل و همکاری کنید» میگوید: «شما لزوما نمیدانید که خاستگاه آنها کجاست، چرا که کاملا در نقطه مقابلتان قرار دارند یا حداقل تفاوتهای جدی با هم دارید. شما ممکن است نگاه آنها را درک نکنید چرا که ذهنتان، شبیه آنها فکر نمیکند و به طور کلی رفتارتان با آنها متفاوت است.»
برخی از الگوهای شخصیتی که به شکل مرسوم، روبروی هم تلقی میشوند عبارتند از: ریسکپذیرها در مقابل کسانی که محافظهکارند، افراد قاطع در تصمیمگیری در مقابل کسانی که با صبر و طمانینه فکر و عمل میکنند، درونگراها و برونگراها، ذهنهای تحلیلگر و افراد خلاق، افراد متخاصم و کسانی که رفتار آنها رواداری و تحمل همدیگر است.
مکدونالد میگوید: «در تمامی این موارد، من فکر میکنم مهمترین چالش کار، حفظ روند رو به جلوی مسیر کلی کار است. بستهشدن درهای گفتگو، خبر خوبی برای شرایط تجاری کار ما نیست. ما باید بتوانیم در مورد مسائل صحبت کنیم؛ حتی آن مواردی که دقیقا نمیدانیم چگونه و در مورد چه ابعادی از آنها بایستی با هم به گفتگو بنشینیم.»
راههای تعامل را پیدا کنید
اولین قدم برای تعامل با فردی که شبیه شما نیست، پیداکردن زمینههای فکری مشترک است. مکدونالد در اینباره میگوید: «شاید مجبور باشیم کمی به دنبال این اشتراکها بگردیم و مقداری در درون خودمان و طرف مقابل، کندوکاو کنیم ولی مطمئن باشیم حتما وجود دارند.» موضوعاتی مثل گفتگو در مورد خانواده، سرگرمیها، فیلمها، ورزش و… از جمله این موارد هستند که عموما میتوان در دل آنها نقاط همگرایی را پیدا کرد. مکدونالد ادامه میدهد: «هر کاری که میشود باید انجام دهیم تا گفتگویی که در آن احساس امنیت برای طرفین وجود دارد، شروع شود. این رویکرد حتما موثر خواهد بود.»
مکدونالد، یکی از کارفرمایان قبلی را به یاد میآورد که تیمش را برای یک جلسه اضطراری به اتاق کنفرانس دعوت کرده بود. او به گروه خود گفت: «ما همه با هم کار کردیم اما بعضی از ما، دیگران را به خوبی نمیشناسد. من میخواهم که هر فرد در این اتاق، نکتهای را درباره خودش بیان کند که حدس میزند دیگران تمایلی به دانستن آن ندارند.»
او میگوید: «نتیجه این بحث، خیلی جذاب بود چرا که هر فرد تصادفیترین چیزها را میگفت». مثلا یک نفر گفت: «من در مزرعهای از ایالت وایومینگ بزرگ شدم». این لحظهها معمولا در محیط کار به وجود نمیآیند. یافتن زمینههای مشترک فکری یا پیدا کردن موضوعی برای گفتگو، پلی بین شما و دیگری ایجاد میکند.
از گفتن «موافقم یا مخالفم» پرهیز کنید
عموما دیدگاه و نگرشهای متفاوت در کار، میتوانند منجر به اصطکاک و تنش شوند. همه مسائل را شبیه شما نمیبینند و اگر فردی بخواهد در بحثی بر دیگری غلبه کند یا دیگران را متقاعد کند که نظرش درست است، میتواند منجر به بروز تنشهایی شود. مکدونالد میگوید گفتن «من مخالفم یا موافقم»، عموما مسیری پرخطر در فرایند یک گفتگو است.
«این کلمات مودبانه هستند و آنها باید کار کنند اما این کار را انجام نمیدهند. این رفتار، کاملا تحقیرکننده است». یا «معمولا یک لحن از خودراضی در صدای شما وجود دارد زمانی که به طرف مقابل میگویید که بدیهی است نمیتوانید متوجه درستی حرف من شوید و گفتگو را با این جمله به پایان ببرید.»
به جای این جملات، مکدونالد توصیه میکند از این عبارت استفاده کنید: «من این موضوع را متفاوت میبینم.» او میگوید: «این 4 کلمه میتواند یک تعارض کلامی را به یک گفتگوی سازنده تبدیل کند.» من میخواهم شرط ببندم که جملهای شبیه «به من بگو نظرت چیست؟» همیشه جواب میدهد. ممکن است ادامه گفتگو در این شرایط هنوز راحت نباشد ولی تا زمانی که بتوانیم به دیالوگ ادامه دهیم، در تلاشیم که به درکی از دیدگاه دیگری برسیم؛ حتی اگر دیدگاههای او، بسیار متفاوت از جهانبینی ما باشد.